-
۱۲۰ قانون موفقیت برایان تریسی (قسمت اول)
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 13:27
1- قانون علت و معلول هر چیز به دلیلی رخ می دهد . برای هر علتی معلولی هست ، و برای هر معلولی علت یا علت های بخصوصی وجود دارد ، چه از آنها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید . چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد . 2- قانون ذهن همه ی علت ها و معلول ها ذهنی هستند . افکار شما تبدیل به واقعیت می شوند . افکار شما آفریننده اند . شما...
-
برایان تریسی
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 07:12
درشروع زندگی، به جز ذهنی کنجکاو و مشتاق، مزیت تحفه ئی نداشتم. در تحصیلضعیف بودم و مدرسه را نیمه کاره رها کردم.چندین سال کارهای سختی کردم. به نظر نمی آمد انگیزه و آینده درخشانی داشته باشم، … جوان که بودم کاری در یک کشتی باربری پیدا کردم و دنیارا گشتم. هشت سال مدام سفر کردم وکار کردم و کار کردم، باز سفر کردم، در نتیجه...
-
خدا را شکر
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 07:49
خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را میشنوم، این یعنی او زنده و سالم است. خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است، این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمیزند. خدا را شکر که مالیات میپردازم، این یعنی شغل و درآمدی دارم. خدا را شکر که باید ریخت و پاشهای بعد از میهمانی را جمع کنم، این یعنی...
-
خدایا با من حرف بزن
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 12:02
مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. یک سار شروع به خواندن کرد. اما مرد نشنید. فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن، آذرخش در آسمان غرید. اما مرد گوش نکرد. مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم. ستارهای درخشید. اما مرد ندید. مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده. نوزادی متولد شد. اما مرد...
-
یادداشتی از طرف خدا
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 07:59
من خدا هستم. امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم. لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم. . اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی،برای رفع کردن آن تلاش نکن. آنرا در صندوق SFGTD (چیزی برای خدا تا انجام دهد) بگذار.همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من،نه تو. وقتی که مطلبی...
-
داستان مثنوی : داستان شاه با دو غلام خاصش
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 12:18
شاهی دو غلام می خرد، یکی از آنان را بسیار خوش سخن و شیرین جواب و با رخساره ی زیبا و ظاهری زیبا می یابد و آن دیگری را کثیف و بد بو و زشت رو، با خود می گوید : آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه ِجان [1] پس باید با آنها به گفت و شنود پردازم تا پرده های درون آنها کنار رود و باطن آنها را بخوانم. برای این...
-
خندیدن به مشکلات
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 13:09
مرد جوانی که میخواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت.استاد خردمند گفت:تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده. تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله میکرد جوان به او پولی میداد.آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد. استاد گفت:به شهر برو و برایم غذا بخر. همین که مرد رفت استاد خود را...
-
ملاقات امیلی با خداوند
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 08:42
ظهر یک روز سرد زمستانی وقتی امیلی به خانه برگشت پشت در ، پاکت نامه ای رادید که نه تمبری داشت و نه مُهر اداره پست روی آن بود؛ فقط نام و آدرس خودش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه داخل آن را خواند: امیلی عزیز! عصر امروز به دیدن تو می آیم، تا تو را ملاقات کنم. با عشق خدا امیلی همان طور که بادست...
-
دروغ می گوییم
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 11:42
فریب ما مخور آقا دروغ می گوییم به جان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییم چه ناله ای چه فراقی چه درد هجرانی نیا نیا گل طاها دروغ می گوییم تمام چشم براهی و انتظار و فراق و ندبه های فرج را دروغ می گوییم دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست اسیر شهوت دنیا دروغ می گوییم زبان سخن ز تو گوید ولی برای مقام به پیش چشم خدا هم دروغ می گوییم...
-
پاسخ خیانت به روش مکزیکی
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 11:01
دخترجوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چندماهه به آرژانتین منتقل شد . پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون : لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم....
-
شانس های زندگی
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 10:27
شانسهای زندگی مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده...
-
داستان گاو اثر پائولو کوئیلو : فرصتی برای یادگیری
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 13:18
فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند . بر طبق گفته های " استاد " تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما " فرصت یادگیری " و یا " آموزش دادن " را می دهند . در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که...
-
جملات زیبا
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 13:06
در راه رسیدن به اوج با مردم مهربان باش چرا که هنگام سقوط با همان مردم رو به رو خواهی شد . کودکان به آنچه می کنید بیش از آنچه می گوئید توجه دارند . عادات بد، رختخواب گرم و راحتی هستند که خزیدن به درون آن آسان و خارج شدن ازآن دشوار. شکست فرصتی برای شروع مجدد و هوشمندانه تر است . درد ورنج اجتناب ناپذیر است ولی بد بختی و...
-
جملات زیبا
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 07:31
ذهن باز هر در بسته ای را می گشاید. غصه خوردن برنداشته ها ، هدر دادن داشته هاست. آنچه با خشم آغاز می شود با شرم پایان می پذیرد. انسان برکه ای است که بدون تغییر مداوم مرداب خواهد شد. اجازه ندهید نا امید ی های دیروز بر آرزوهای فردای شما سایه افکنند. زندگی یک بازتاب است هر چه بفرستید همان برمی گردد. آنچه را که نمی توان...
-
جملات زیبا
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 10:35
گاهی برای رسیدن به پیشرفت می بایست راه سخت کوهستان را برگزینیم . ------------------------------ کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد. ------------------------------- عشق تنها چیزی است که با بخشیدن،بیشتر می شود. ----------------------------- تنها چیزی که در دنیا تغییر نمی کند لزوم تغییر است....
-
جملات زیبا
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 10:52
چیزی ارزشمندتر از همین امروز وجود ندارد. ღ ♥ ღ اگرخداوند آرزویى را در دلت نهاد، بدان توانایى رسیدن به آن را در تو دیده است. ღ ♥ ღ کشتى در ساحل امن تر است، ولى براى این منظور ساخته نشده است: "حرکت کن" ღ ♥ ღ ماهی از بی آبی نمی میرد. بالا و پایین پریدنش را بنگر. به خاطر دوری از آب خود را می کشد! ღ ♥ ღ میان ...
-
داستان سود قرعه کشی الاغ مرده
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 11:42
چاک از یک مزرعه دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار . قرار شد که مزرعه دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد . اما روز بعد مزرعه دار سراغ چاک آمد و گفت : « متأسفم جوون . خبر بدی برات دارم . الاغه مرد . » چاک جواب داد : « ایرادی نداره . همون پولم رو پس بده . » مزرعه دار گفت : « نمی شه . آخه همه پول رو خرج کردم . »...
-
راننده کامیون
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 08:37
راننده کامیونی وارد رستوران شد. دقایی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد، سه جوان موتورسیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن، اولی سیگارش را دراستکان چای راننده خاموش کرد. راننده به او چیزی نگفت . دومی شیشه نوشابه راروی سر راننده خالی کرد و باز هم...
-
زن
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 07:57
اگر مردها می توانستند حامله شوند آن وقت سقط جنین ایین مقدسی می شد ! "فلورانس کندی " شما همیشه می توانید برای سالگرد ازدواج ، شوهرتان را غافلگیر کنید . فقط کافی است یادش بیاورید که آن روز سالگرد ازدواج شماست !!! " ال شلاک " شوهرم گفت به فضای بیشتری احتیاج دارد ، من هم او رابه بیرون خانه فرستادم و در...
-
بخت بیدار
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 08:52
روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود. او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به...
-
مرد نگران
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 11:40
روزی زنی نزد دکتر روانپزشک معروفی رفت و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس دیگری سپرده باشد . دکتر از زن پرسید : " آیا مرد نگران سلامتی او و بچه هایش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می کند ؟! " زن پاسخ داد : " آری در...
-
عادت
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 13:10
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند... چه تلخ است قصه ی عادت.
-
نی نی های بدون شرح
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 08:44
اسم کتاب آشپزی را بخوانید فواید داشتن خواهر
-
سیر تحولات فمینیسم در ایران(طنز)
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 11:32
حوالی سال 1230 ه.ش: مرد: دخترهء خیر ندیده! من تا نکشمت راحت نمیشم! اصلا” اگه نکشمت خودم کشته میشم! زن: آقا ، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده! مرد: بلند خندیده؟! این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش...
-
اسلاید شو های جالب و آموزنده
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 11:59
۱-یادداشتی از طرف خدا ۲- دو دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ۳-داستان عقاب ۴-داستان پروانه ۵-مثالی در مورد مدیریت زمان ۶-خطای چشم ۷-زندگی ۸-زندگی ۹ - به دنبال خوشبختی ۱۰- سکوت ۱۱-زندگی ۱۲- کهکشان ۱۳-چرا... ۱۴-معمای سخت! ۱۵- دو دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ۱۶-خداوند ۱۷-لیوان آب را زمین بگذار
-
قیصر
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 10:22
شاید خوانندگان این وبلاگ عادت نداشته باشند اینگونه مطالب را بخوانند ولی باور کنید قیصر یکی از بهترین هاست بد نیست کمی با افکار و اشعارش آشنا شویم: بعضی ها شاعرهای خوبی هستند، اما این خوب بودن تنها روی صفحه کاغذ معنا پیدا می کند. بعضی ها آدم های خوبی هستند، اما شاعر نیستند. خوبی شان تنها به چند نفری می رسد که در کنارش...
-
جک و یک رفتار خوب
شنبه 26 دیماه سال 1388 09:17
جک و یک رفتار خوب یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش "جک" بود و انگار همهی کتابهایش را با خود به خانه می برد. با خودم گفتم: "کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است!" من برای آخر هفته ام...
-
آبدارچی مایکروسافت
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 10:17
مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبهش کرد و تمیز کردن زمین رو به عنوان نمونه کار دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسهتون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم...
-
شایعه
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 09:31
زنی شایعه ای درباره همسایه اش را مدام تکرار کرد. در عرض چند روز، همه محل داستان را فهمیدند. شخصی که داستان درباره او بود عمیقاً آزرده و دلخور شد. بعداً، زنی که آن شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملاً اشتباه می کرده. او خیلی ناراحت شد ونزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند. پیرخردمند گفت:...
-
نامه یک دختر به همسر آینده اش
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 09:28
عزیزم! می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود! اگر می گویم هرسال برویم یک کشور...