گلدون

داستان های کوتاه ، جملات زیبا و تصاویر به یاد ماندنی

گلدون

داستان های کوتاه ، جملات زیبا و تصاویر به یاد ماندنی

اولین گره

قلب دختر پر از عشق بود ، پاهایش از استواری و دستهایش از دعا . اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود ،

پس کیسه شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را بدر کشید ؛ ریسمان نا امیدی را .

نا امیدی پیله ای شد و دختر کرم کوچک نا توانی !

خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند .

اما دختر پیله گره در گره اش را چسبیده بود و می گفت : نه ! باز نمی شود ، هیچ وقت باز نمی شود !

اما این شیطان بود که می گفت : نه ! باز نمی شود ، هیچ وقت باز نمی شود !

خداوند پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند

پروانه بر شانه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای .

اما اگر کرمی می تواند از پیله اش بدر آید ،پس انسان نیز می تواند !

خداوند فرمود : نخستین گره را تو باز کن ، فرشته ها گره های دیگر را .

دختر نخستین گره را باز کرد و دیری نگذشت که دیگر نه گرهی بود و پیله و نه کلافی .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد