-
معنی منطق
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 08:44
شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟ استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟ هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه ! استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن...
-
دختر و درخت!
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 07:52
. دختر هیچ خواستگاری نداشت. او هر روز از پنچره چشم به راه کسی بود... روزها یکی یکی می آمدند، اما کسی با آنها نبود روزها هفته می شدند و دسته جمعی می آمدند اما کسی همراهشان نمی آمد ! روزها با دوستان و با بستگانشان، با قوم و با قبیله هایشان ماه و سال می شدند و می آمدند اما کسی را با خود نمی آوردند... اما دختران دیگر...
-
آبروی مردها را خریدی
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 09:28
یک روز از یک زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمیکنید؟ آقا پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم! گفتم: آفرین! زندهباد! تو آبروی همهی...
-
لیدی گودیوا
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 12:36
در انگلستان قرون وسطی و در قرن یازدهم میلادی ,در شهر کاونتری ,لئوفریک ,ارل مرسیا ,دوک کاونتری مالیات سنگینی را برای مردم تعیین کرده بود همسر دوک کاونتری انگلیس زنی از طبقات ممتاز جامعه و در عین حال خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی به شوهرش...
-
رسم پهلوانی
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 13:29
مسابقات کشتی آزاد قرمانی جهان در سال 1959 در استادیوم ثریای سابق در خیابان حافظ تهران برگزار می شد و دو نفر تا پای فینال پیش رفتند: غلامرضا تختی از ایران و پتکو سیراکوف از بلغارستان . تختی در طول مسابقه یکبار زیر گرفت و سیراکوف را خاک کرد و پایش را سگک قرار داد ولی سیراوکف روی سگک تختی بدل کرد و سرپا ایستاد کشتی بار...
-
صلح واقعی
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 13:41
روزی پادشاهی اعلام کرد به کسی که بهترین نقاشی صلح را بکشد، جایزه بزرگی خواهد داد. هنرمندان زیادی نقاشی هایشان را برای پادشاه فرستادند. پادشاه به تمام نقاشی ها نگاه کرد ولی فقط به دوتا از نقاشی ها علاقمند شد. در نقاشی اول دریاچه ای آرام با کوههای صاف و بلند بود. بالای کوهها هم آسمان آبی با ابرهای سفید کشیده شده بود....
-
لنگه کفش
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 12:55
ساعت حدود 10 صبح بود. طبق معمول بساطم رو کنار خیابون پهن کرده بودم و با کفشهای جورواجور و پاشنه ها و واکس های رنگارنگ سرگرم بودم. عابرها اکثرا بدون توجه از کنارم رد می شدند و کمتر کسی توجهی بهم می کرد. گهگاه کسی می ایستاد تا واکسی به کفش بزنه یا تعمیر سریع و کوچیکی انجام بده. از وقتی شرکت تعدیل نیرو کرده بود و من هم...
-
لطیفه
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 09:28
پیری برای جمعی سخن میراند. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها...
-
سه پیشنهاد
شنبه 20 خردادماه سال 1391 07:46
آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود. اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروت کروکی جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت. قبول نکردم. راست اش تحمل اش را نداشتم. بعد موقعیت دیگری پیشنهاد کردند : پاریس خودم...
-
به سلامتی .. (۵)
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 12:38
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه …
-
به سلامتی ...(۴)
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 10:51
به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره …
-
به سلامتی ...(۳)
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 09:00
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن …
-
به سلامتی ...(۲)
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 08:56
به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن …
-
به سلامتی... (۱)
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 07:33
به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه …
-
هیچ رویدادی بی دلیل نیست
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 12:20
یک داستان زیبای واقعی که به ما می آموزد هیچ رویدادی بی دلیل نیست . کشیش تازه کار و همسرش برای نخستین ماموریت و خدمت خود کـه بازگشایی کلیسایی در حومه بروکلین ( شهر نیویورک ) بود در اوایل ماه کتبر وارد شهر شدند . زمانی که کلیسا را دیدند ، دلشان از شور و شوق آکنده بود . کلیسا کهنه و قدیمی بود و به تعمیرات زیادی نیاز داشت...
-
کدام لاستیک
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1391 09:34
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کردهاند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند...
-
بیا پایین
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 07:51
خم شده پشت ما بیا پایین با توام..نه .. شما! بیا پایین ای مهندس, جناب! دکترجان! اخوی! حاج آقا! بیا پایین از برای خدا از آن بالا پسر کدخدا! بیا پایین پیش از آنکه هوا برت دارد یک هویی, بی هوا بیا پایین ای که یک چند پیش از این بودی کاسب خرده پا بیا پایین هر که آمد عمارتی نو ساخت زد به نام شما بیا پایین قسط من می دهم تو می...
-
بدون شرح
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 10:24
-
وطن
شنبه 30 مهرماه سال 1390 13:39
از این شعر خیلی خوشم اومده یک نقاشی زیباست مرگا به من که با پر طاووس عالمی یک موی گربه وطنم را عوض کنم
-
قهرمان
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 09:59
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف آنها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه ای را نجات می دهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید: «تو یک قهرمانی» فردا در روزنامه ها می نویسند یک نیویورکی شجاع جان...
-
مغایرت های زمان ما
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:20
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر بدون ملاحظه ایام را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی...
-
فهمیدن
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 07:33
اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند
-
ظهور
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 08:39
این همه لاف زن و مدعی عصر ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم سالها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
-
به یاد مادربزرگ
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 08:05
-
باران
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 07:37
می دانی باران چیست؟ . . . . یعنی نقطه چین تا خدا!
-
بادکنک سیاه
چهارشنبه 8 دیماه سال 1389 08:02
در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد ... بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می کردند را جذب خود کرد . سپس یک بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را به تناوب و...
-
صف بهشت
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 10:50
در صف طولانی بهشت ،در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند .نوبت راننده که رسید فرشتهای نگاهی عمیق به کارنامهاش انداخت و بهش گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامهاش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش...
-
آرزوهایی که حرام شدند
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 07:29
آرزوهایی که حرام شدند جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از این سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش...
-
مسیر حرکت امام حسین
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 09:05
منازل مسیر کاروان امام از مکه تا کربلا منزل اول: ابطح منزل دوم: تنعیم منزل سوم: صِفاح منزل چهارم: وادی العقیق منزل پنجم: وادی الصّفرا منزل ششم: ذاتِ عِرق منزل هفتم: حاجِر منزل هشتم: فَید منزل نهم: اِجفَر منزل دهم: خُزَیمیّه منزل یازدهم: شقوق منزل دوازدهم: زرود منزل سیزدهم:...
-
شهید
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 10:46
ای شهید من و تو هردو گمنامیم توپلاکت را گم کرده ای و من هویتم را