گلدون

داستان های کوتاه ، جملات زیبا و تصاویر به یاد ماندنی

گلدون

داستان های کوتاه ، جملات زیبا و تصاویر به یاد ماندنی

مشتت را باز کن

روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید.
پسر گفت: "می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم."
پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: "چرا نمی توانی؟"
پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد." شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم

(به خاطر بعضی از چیز ها خیلی از چیز ها را از دست داد)

روستایی عجیب در ترکیه + عکس

روستایی عجیب در ترکیه + عکس
ساکنان روستایی در منطقه باستانی کاپادوکیه از سقف وارد خانه‌های خود می‌شوند. درب ورود به خانه‌ها در این روستا در سقف قرار دارد.

به گزارش TRT فارسی، این روستای ۱۲ خانه‌ای در واقع نمونه‌ای از طرز زندگی در کاپادوکیه باستان را به تصویر می‌کشد. مردم منطقه کاپادوکیه در ۱۰ هزار سال قبل از سقف وارد خانه‌های خود می‌شده‌اند.
خانه‌های آن زمان دارای دو اتاق بوده و ساکنان از سقف به وسیله نردبانهایی چوبی به داخل خانه می‌رفتند.

ساکنان کاپادوکیه در آن زمان نسبت به مردم اطراف خود زندگی پیشرفته‌تری داشته‌اند به طوری که در هر خانه‌ای سنگهای آسیاب، اجاق‌ها و سبدهای حصیری به چشم می‌خورد.
این منطقه مهد یکی از قدیمی‌ترین تمدنهای جهان است و قدیمی‌ترین سیستم شهری جهان نیز در این منطقه شکل گرفته است.

منطق

دانشجویی پس از اینکه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟

استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یک استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میکنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره کامل این درس را بدهید.

استاد قبول کرد و دانشجو پرسید: آن چیست که قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟

استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره کامل درس را به آن دانشجو بدهد.

بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید. و شاگردش بلافاصله جواب داد:
قربان شما 63 سال دارید و با یک خانم 35 ساله ازدواج کردید که البته قانونی است ولی منطقی نیست.

همسر شما یک معشوقه 25 ساله دارد که منطقی است ولی قانونی نیست.

واین حقیقت که شما به معشوقه همسرتان نمره کامل دادید در صورتیکه باید آن درس را رد میشد نه قانونی است و نه منطقی

 

آزمون استخدامی

یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود :

شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟

 دلیل خود را بطور کامل شرح دهید :

پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید ....

..........

........

.......

......

.....

.....

...

..
 

قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.

پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.

شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.

شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.

از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود :
سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می‌مانیم.

پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می‌پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی‌کند. چرا؟

زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.

تحلیل فوق را می‌توانیم در یک چارچوب علمی‌تر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار می‌گیرد. در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت‌های محیطی خود، استفاده می‌کند و قادر نمی‌گردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی می‌کند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.

در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت‌های خود را ببخشیم می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخ‌دهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث می‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمی‌کنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمی‌گذارند. اکثریت شرکت‌کنندگان خود را در این چارچوب می‌بینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که می‌توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکرده‌اند

کمی تامل کنید

مشاهده کنید

اگر فکر مى‌کنید غمگین هستید، به این‌ها نگاه کنید

  

اگر فکر مى‌کنید کارتان سخت است، به این بچه نگاه کنید

  

اگر فکر مى‌کنید حقوقتان کم است، پس این دختر بچه چه بگوید؟

  

 

اگر فکر می کنید که دوست دارید کمی بیشتر فکر کنید به ادامه مطلب بروید و بقیه عکس ها را ببینید

ادامه مطلب ...

شعر زنانه


شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است
کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست
اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است
چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟
که او حکایت یک روح در هزار تَن است
قرار نیست معمای ساده ای باشد:
کمی شبیه شما و کمی شبیه من است
کسی که کار جهان لنگ می زند بی او
فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛
                                                      زن است
 
دو.
پری نبوده‌ام از قصه ها مرا ببرند
پرنده نیستم از گوشه‌ی قفس بخرند

زنم حقیقت پرتی پر از پریشانی
پر از زنان پشیمان که تلخ و دربه‌درند

چرا به شاخه‌ی خشک تو تکیه می‌دادم؟
به دست‌هات که امروز دسته‌ی تبرند؟

بگو به چلچله‌های چکیده بر بامت
زنان کوچک من از شما پرنده‌ترند

بهار فصل پرنده است، فصل زن بودن
زنان کوچک من گرچه سر‌بریده پرند،

در ارتفاع کم عشق تو نمی‌مانند
از آشیانه‌ی بی‌تکیه‌گاه می‌گذرند

*
به خواهران غریبم که هرکجای زمین
اسیر تلخی این روزگار بی‌پدرند،

بهار تازه! بگو سقف عشق کوتاه‌ست
بلندتر بنشینند...
                       دورتر بپرند...
“مژگان عباسلو” شاعر جوانی است که در دیدار مقام معظم رهبری با شعرا شعری  به قول خودش زنانه خواند که بسیار مورد توجه حضار قرار گرفت .عباسلو متولد 1357 و پزشک عمومی است . تنها دغدغه اش این است که در دنیای مردانه شعر هایی بگوید که معلوم باشد شاعرش زن است .
ادامه مطلب ...

خزه

گفتم نه پای رفتن 

                   نه تاب ماندگاری  

                                درد خزه کف جوی این است

شب قدر

مطمئنه گوش زد می کنه : «اینجاست که یک شب هزار شب میشه! »
اماره نیشخند می زنه : « چه حرفا! »دل من یه شب به دریا زد و رفت
مطمئنه می گه : «هر چه هستی باز آی … امشب در توبه بازه »
اماره قیافه می گیره و میگه : « بارت انقدر سنگنیه که بخشیده نمی شه  پس بی خیال!»
مطمئنه سینه جلو می ده که :  «از رحمتش فقط ظالمان و جاهلان نا امید میشن » 
اماره
نعره می زنه :« اگه می خواد ببخشه همینجوریش هم می بخشه چرا این کارا؟ »
مطمئنه فریاد می زنه : « شب قدره !  قدر بدون » 
اماره بیداد می کنه : « قدر و اختیار ؟ قدر و حق انتخاب؟»

 

همینطور بین این و اون در کشمکشی و نگران… نگران پشیمانی ها و نهیب های احتمالی لوامه
عقل میاد وسط و میگه : « احتیاط شرط عقله. ضرری که نداره »

 

دستت رو می ذاری رو زانوت نیت می کنی بلند شی که مفصلهات  رو هم ساییده میشن و اماره با مظلوم نمایی میگه :  «حالا دو شب قدر دیگه هم تو راهه تازه اونام نشد عرفه ! خدا که می دونه نیتت خیره پس برو آروم سرت رو بذار رو بالش شب که « نومکم فیه تسبیح؛ خوابتون هم عبادته! » »

 

اما یک دفعه قطرات اشکت سرازیر میشه؛ دست خودت نیست  انگار دعوتت کرده اند و … قطره قطره می باری و ذره ذره اماره آب میشه … اشک می شوید غبار از چشم دل … آگاهانه اختیار می کنی که انتخاب ها و اختیارهات را جهت بدی… بیمه شب قدر میشی …
عبادتت قبول

 

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
(سوره مبارکه یوسف :آیه ۸۸)

 

تو این شبهای قدر همدیگه رو از دعا فراموش نکنیم

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین

چارلی چاپلین میگوید: وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن به تو نشان میده تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده


 

To fall in love
 عاشق شدن
 
 
 To laugh until it hurts your stomach
.آنقدر بخندی که دلت درد بگیره   
 
 To find mails by the thousands when you return from a
 vacation.
 بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
 هزار تا نامه داری  

 
 To go for a vacation to some pretty place.
 برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
 

 
 To listen to your favorite song in the radio.
 به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
 
 To go to bed and to listen while it rains outside.
 به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی 
 

To leave the Shower and find that
 the towel is warm
 از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
 
 

 To clear your last exam.
 آخرین امتحانت رو پاس کنی
 

 To receive a call from someone, you don't see a
 lot, but you want to.
 کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
 می خواد ببینیش بهت تلفن کنه

 
 

 To find money in a pant that you haven't used
 since last year.
 توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
 نمی کردی پول پیدا کنی
 
 

 To laugh at yourself looking at mirror, making
 faces. 
  برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
 بهش بخندی !!!
 
 

 Calls at midnight that last for hours.
 تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
 طول بکشه
 
 

 To laugh without a reason.
 بدون دلیل بخندی  
 

 To accidentally hear somebody say something good
 about you.
 بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره
 از شما تعریف می کنه
 
 

 To wake up and realize it is still possible to sleep
 for a couple of hours.
 از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
 هم می تونی بخوابی ! 
 

 To hear a song that makes you remember a special
 person.
 آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد  شما
 می یاره
 
 

 To be part of a team.
 عضو یک تیم باشی  

 To watch the sunset from the hill top.
 از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی  

 To make new friends.
 دوستای جدید پیدا کنی  
 

 To feel butterflies!
 In the stomach every time
 that you see that person.
 وقتی "اونو" میبینی دلت هری
 بریزه پایین !
 
 

 To pass time with
 your best friends.
 لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی  
 

 To see people that you like, feeling happy
.کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی 
 
 

 See an old friend again and to feel that the things
 have not changed.
 یه  دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
 ببینید که فرقی نکرده
 
 

 To take an evening walk along the beach.
 عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی  
 

To have somebody tell you that he/she loves you.
 یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره

 
 
 remembering stupid
 things done with stupid friends.
 To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
 احمقانه ای کردند و بخندی
 و بخندی و
 ....... باز هم بخندی
 
 

 These are the best moments of life....
 اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند
 

 Let us learn to cherish them.
 قدرشون روبدونیم  

 "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
 زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد 
 نه مشکلی که باید حلش کرد 
  
   وقتی
 زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
 به
 تو نشان میده تو 1000 دلیل
 برای
 خندیدن به اون نشون بده.
 (چارلی‌ چاپلین)

حقیقت و دروغ

روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود